همیشه اعتقاد داشتهام که فرودگاهها یک ملاک خوب برای پی بردن به اوضاع یک کشور هستند و با نگاه کردن به وضعیت توسعه یافتگی، مدیریت، تمیزی، اخلاق پرسنل و غیره، میتوانید در مورد حکومت و مردم آن کشور پیش بینیهای نسبتاً درستی داشته باشید.
دیروز در فرودگاه ایرکوتسک کشور روسیه بودم. دما ۳۰- بود اما پروازها بدون هیچگونه تاخیر و مشکلی انجام شد.
خاطرات تلخ پرواز سال گذشتهام به برزیل برایم مرور شد که بخاطر ۳۰ سانت برف و دمای ۵ درجه زیر صفر، ۳ روز فرودگاه امام تعطیل شد و من و همکارم حسین با چه مصیبتی و با یک روز تاخیر گروهمان را به برزیل رساندیم تا پروازهای داخلی برزیل که غیر قابل کنسل کردن بودند را از دست ندهیم.
یادم آمد سال گذشته که صحبت از خرید ایرباس های جدید ایران بود، یکی از دوستانِ مطلع مطلبی را عنوان کرد که ایران در حال قرارداد با یک شرکت فرانسوی است تا ایران را به یک HUB برای پروازهای بینالمللی تبدیل کنند. اشاره میکرد که هر هواپیمایی که در فرودگاهی فرود میآید و از خدمات آن فرودگاه استفاده میکند، مبلغ ۱۲۰۰۰ دلار توسط آن ایرلاین به فرودگاه پرداخت میشود و ایران تصمیم به استفاده از این درآمد را دارد.
تصمیمی که ایران ایر (هما) به عنوان هواپیمایی ملی ایران پیش از انقلاب برای آن برنامهریزی کلان کرده بود.
از رقابت بین کشورهای عربی مانند عمان، قطر و امارات حدس می زدم که سود چنین کاری بسیار بالاست و همواره فکر میکردم هواپیمایی که از اروپا میخواهد به تایلند یا ژاپن برود، اگر در ایران توقف کند مسیر به مراتب کوتاهتری دارد تا اینکه در امارات توقف کند، اما همان موقع به خودم گفتم که این رویایی بیش نیست زیرا ایران فاقد زیرساخت و نیز شعور مدیریتی لازم برای چنین پروژهای است.
اولین تجربهام از سفر خارجی با ایرلاینهای ایرانی سفر پاریس بود که صحنههایی واقعاً تاسفآور دیدم. دعوایی خجالتآور با الفاظی رکیک بین دو نفر بر سر بوی جوراب و من شرمگین از صحنهای که خارجیها در آن لحظه میدیدند. عجیبتر مهمانداران بیتفاوتی بود که ظاهراً از این مسائل زیاد دیدهاند و برایشان عادی شده بود.
مهمانداران ایران ایر که به عنوان ایرلاین ملی ایران باید سرآمد تمام ایرلاین های ایران باشد، بر خلاف همه جای دنیا هیچ بهرهای از زیبایی و تناسب اندام نبرده بودند. جملگی بالای ۴۵ سال سن داشتند و سر مهماندار پیرمردی بود ۶۰ ساله و به غایت خسته.
از اینرو حتی اگر ناوگان هوایی هم نو شود تفکر مدیریتیای که اجازه میدهد چنین مهماندارانی در هواپیما باشند اجازه رشد صنعت هوایی کشور را نخواهد داد.
از فرودگاه امام شروع می کنم. وقتی از اتوبان خلیج فارس به سمت فرودگاه میآیید، از ۱۰ کیلومتری فرودگاه بوی وحشتناکی (بویژه در زمستان) مشام شما را آزار میدهد که بخاطر زباله سوزهای شهر تهران و نیز کارخانههای تولید کمپوست است که بخاطر جانمایی غلط بوی آنها به اتوبان تهران-قم میرسد.
محل سوار و پیاده شدن از تاکسی برای ورود و خروج مسافران آنقدر محدود است که همین الان جواب تعداد مسافران اندک این فرودگاه را نمیدهد. اگر با ماشین شخصی بیایید هم پارکینگ شماره ۱ همواره پر است و پارکینگ ۲ هم آنقدر دور است که پیاده یک ربع را باید طی کنید تا به فرودگاه برسید.
آن هم هر چند وقت یکبار جای تابلوهای پارک ممنوع را جابجا میکنند تا وقتی برگردید ماشینتان را با جرثقیل برده باشند.
البته به تازگی مترو هم به فرودگاه کشیده شده که هر ۸۰ دقیقه یک قطار از فرودگاه به سمت تهران میآید و در فرودگاه هم هیچ تابلو راهنمایی ندارد که محل سوار شدن مترو را به شما نشان دهد. بیچاره خارجیهایی که به ایران میآیند.
وارد فرودگاه که میشوید قبل از اینکه کارت پرواز بگیرید باید در یک صف طولانی بایستید تا از یک گیت عبور کنید. ماموری هم که جلوی دستگاه اسکن بدن قرار گرفته به بهانه گشتن جیبها، همه جای مسافرین را دستمالی میکند.
اولین پتک آنجا بر سر شما فرود می آید که متوجه میشوید در سال ۲۰۱۹ در فرودگاهی به اصطلاح بینالمللی هستید که وایفای آن درست کار نمیکند. با روشن کردن وایفای گوشی و وارد شدن به صفحه فرودگاه باید شماره همراهتان را وارد کنید تا پیامک رمز وایفای برای شما ارسال شود که شخصاً هیچوقت پیامکی دریافت نکردهام.
خارجیهایی که سیم کارت ایران ندارند هم قاعدتاً بهرهای از نت نخواهند برد و البته همان بهتر که خارجیها وصل نشوند چون همه شان جاسوس هستند و اطلاعات سری ایران را بهتر است مخابره نکنند.
سپس باید عوارض خروج پرداخت کنید. هنوز نمیفهمم برای چه موقع خروج از کشور باید به دولت باج داد. حکومت حتی موقع خروج از ایران هم باید زهرش را به تبعههایش بریزد.
بار را تحویل میدهیم و کارت پرواز میگیریم.
در بسیاری فرودگاههای بینالمللی مدرن دنیا یک دستگاه برای چک-این وجود دارد و شما میتوانید حتی صندلی خود را در هواپیما تعیین کنید و اگر نباشد هم در سایت ایرلاین چنین قابلیتی را دارید. اینجا چنین خبری نیست و همه کارها توسط نیروی انسانی انجام میشود.
سپس باید در صف چک کردن پاسپورت و مهر خروج بایستید. یک صف به خارجیها اختصاص دارد، یک صف برای خدمه پرواز و دیپلماتها و چهار صف برای سایرین. به شخصه برایم پیش آمده که یک ساعت و ربع در این صف ایستادهام.
حقارت free-shop های فرودگاه از نظر تنوع و تعداد فروشگاه نشان از کوچکی فرودگاه امام است.
از آنجا که تنها یک رستوران آن هم فستفودی غربی به اسم برگر کینگ در سالن انتظار قرار دارد، اگر نخواهید فست فود بخورید باید به سالن لانج فرودگاه واقع در زیر زمین بروید.
سالن لانج هم بسیار محقر و تنوع غذاهای میز بوفه آن بسیار محدود است.
مشغول نگاه کردن به تابلوی اعلانات میشوم که فقط تا ده پرواز آینده را نشان میدهد. ناگهان دهها پیرمرد و پیر زن با لباس ژنده به من تنه میزنند و داد و بیداد کنان رد میشوند. مسئول کاروان کربلای آنها دستشویی رفته و آنها فکر کردهاند که فرار کرده و پولشان را خورده است.
در کافی شاپ فرودگاه هم آپشنها برای خوردن (به غیر از حرص) فقط چیز کیک، مافین، کیک هویج و کیک شکلاتی است.
نوشیدنی هم در مجموع فقط ۷ نوع دارد.
بالاخره به سمت گیت آخر میروم که به بازرسی سپاه معروف است.
به کوله لوازم عکاسیام گیر میدهند. لنزها را در میآورند و داخل لنز را نگاه میکنند شاید بمب پنهان کرده باشم. سپاه است دیگر. از نگاه آنها همه جاسوس و دشمن هستند.
سرویسهای بهداشتی این بخش بسیار بد بو هستند به طوری که بوی آنها تا کمی بیرون از دستشویی هم سرایت میکند و نشان از بهداشت آن دارند.
شاید تنها نقطه قوت سالن آخر نمای زیبای شهر کوهپایهای تهران و قله توچال است که اگر هوا تمیز باشد امکان دیدن دماوند را هم خواهید داشت.
سوار هواپیما میشوم و میبینم با وجودی که مرتباً اعلام میکنند شئونات اسلامی و حجاب را رعایت کنید، خانمها به محض نشستن روسریها را برمیدارند تا از این اجبار عصر حجر رها شوند. علاقه به قوانین جمهوری اسلامی بیداد میکند.
هواپیما به نرمی از روی باند ناصاف فرودگاه جدا میشود که نشان از مهارت بالای خلبانان ایرانی دارد.
تهران آرام آرام دور و محو میشود اما در دلم هیچ خبری از دل تنگ شدن نیست.
دیدگاه خود را بنویسید