مختصری در مورد اینکاها:
امپراتوری اینکا ابتدا در منطقه آند در اوایل قرن ۱۳ ظاهر شد و به تدریج به واسطه نیروی نظامی قدرتمندشان به پادشاهی عظیمی بدل شدند.
امپراتوری اینکا توانست حد فاصله شمال اکوادور تا مرکز شیلی را تحت قلمره خود در آورد و شمار ساکنان آن به حدود ۱۲ میلیون نفر میرسید که شامل ۱۰۰ گروه قومی مختلف میشند.
سرزمین اینکا در زبان بومیان این منطقه کچوآ است Tawntinsuyu به معنی قلمرو چهار قسمی خوانده میشد که اکنون در کشورهای اکوادور، پرو، بولیوی، شیلی و آرژانتین قرار میگیرد.
ابداع سیستمهای خوب برای کشاورزی و همچنین احداث راه در کنار دین و زبان متمرکز، به حفظ و انسجام اینکاها کمک بسزایی کرد.
با وجودی که امپراتوری اینکا قدرت زیادی داشت اما خیلی زود با حمله مهاجمان اسپانیایی که به تفنگ مجهز بودند شکست خورد. مردم آمریکای جنوبی تا آن زمان هنوز یه دانش استخراج و ذوب آهن دست پیدا نکرده بودند و اسلحههای اسپانیاییها برتری قابل توجهی به تیر و کمان و تبرهای سنگی اینکایی داشت.
در نهایت در سال ۱۵۷۲ این امپراتوری بزرگ به طور کامل و برای همیشه از صفحه تاریخ حذف شد.
ظهور اینکاها:
ابتدای ظهور اینکاها در جایی در جنوب شرقی کشور پرو آغاز شد. با توجه به برخی اساطیر اینکایی، آنها توسط خدای خورشید به نام Inti خلق شدند. طبق این افسانه، اینتی پسرانش را برای رهبری مردم به ۳ غار در روستای Paccari Tampu فرستاد. یکی از پسرانش به اسم Manco Capac بعد از به قتل رساندن برادرانش، خواهران خود و پیروانش را از میان بیابانها عبور داد و سپس در حدود سال ۱۲۰۰ در دره حاصل خیزی نزدیک کوزکو مسکن گزید.
امپراتوری اینکاها، گسترش سرزمینها و ممالک خود را با سلطنت چهارمین امپراطور خود به نام Mayta Capac آغاز کردند. هرچند که تا زمان سلطنت هشتمین امپراتور به نام Vircocha Inca که در قرن ۱۵ کنترل امور را به دست گرفت، قدرت چندانی نداشتند.
ویرکوچا اینکا با تواناییهای نیروی نظامیای که توسط دو عمویش تقویت شده بود توانست پادشاهی Ayarmaca را شکست داده و به سمت جنوب حرکت کند و دره حاصلخیز Urubamba را فتح کند.
او همچنین قانونی وضع کرد که نیروهای نظامی سرزمینهای تسخیر شده، بخاطر حفظ صلح پادگانها را ترک کنند.
زمانی که رقیب امپراتور اینکاها در حدود سال ۱۴۳۸ میلادی به کوزکو حمله کرد، اپراتور ویرکوچا نیز متقابلاً به یک پایگاه آنها حمله کرد. همزمان پسر امپراتور با موفقیت از کوزکو دفاع نمود که باعث شد به پسرش عنوان پاچاکوتی به معنی موثرترین حاکم را دادند.
جنگهای ارتش اینکاها در زمان سلطنت وی، وسعت قلمرو اینکاها را باز هم گسترش داد. سازماندهی این قلمروهای گسترش یافته نیازمند استراتژیهای بهتری بود.
پاچاکوتی اولین امپراتور اینکا بود که برای جلوگیری از شورش احتمالی برخی گروههای قومی، دستور تغییر محل سکونت آنها را داد.
همچنین قانونی وضع کرد که طبق آن، حاکمان محلی از به ارث بردن اموال پیشینیان شان منع میشدند که در نتیجه این قانون، حاکمان همواره در پی فتح سرزمینهای جدید و اندوختن اموال جدید بودند.
پاچاکوتی همچنین بر تلاش برای تقویت کوزکو که پایتخت امپراتوری اینکاها بود تمرکز زیادی کرد و قلعهای که از شهر محافظت میکرد به نام ساکسای وامان را تقویت و بهسازی کرد.
این پادشاه بر استفاده از علوم و فنون جدید تاکید زیادی داشت. در زمان او روش آبیاری توسعه یافتهای بوسیله ایجاد کانال در رودخانه و همچنین سبک کشاورزی پیچیدهای که تراس بندی در شیبهای کوهستانی است را آغاز کرد.
طبق شواهد بدست آمده در این دوره حتی تحقیقاتی برای اصلاح بذرهای مختلف و ایجاد بذرهای پر محصولتر و مقاومتر نسبت به آفات صورت گرفته است.
او با ایجاد یک ساختار اجتماعی توسعه یافته توانست ۱۲ میلیون نفر ساکن چهار قلمرو امپراتوریاش را به خوبی مدیریت و رهبری کند.
در تمدن اینکا، زبان نوشتاری وجود نداشت اما از زمانی که زبان کچوآ به عنوان زبان رسمی انتخاب شد، برای ثبت و نگهداری وقایع تاریخی و همچنین برای امور حسابداری از نوعی روش گره زدن بر روی طناب به عنوان خط نوشتاری استفاده شد.
این خط به این صورت بود که بر روی یک نخ پشمی گرههای رنگی مختلفی با فاصله گذاری های متفاوت ایجاد میکردند که مفهوم کلمات را منتقل میکرد. بدین صورت یک نامه بصورت یک گلوله پشمی در میآمد که وقتی آن را باز میکردند و گرهها را نگاه میکردند قابل خواندن بود.
اغلب موضوعات ثبت شده به این خط منحصر به فرد که امروزه به دست آمده در مورد کشاورزان و محصولاتشان از قبیل سیبزمینی، ذرت و کینوا و همچنین حیواناتی که تکثیر میکردند مانند لاما و آلپاکا و سگ هایشان و میزان مالیاتی که پرداخت میکردند است.
آنها راههایی سنگی به طول بیش از ۲۴۰۰ کیلومتر در سراسر اپراطوری ساختند که دوندگانی سریع در این راهها حضور داشتند و پیامهای گرهای را بصورت دویدن امدادی منتقل میکردند. سرعت ارسال این پیامها بیش از ۲۴۰ کیلومتر در شبانه روز بوده است.
این راههای سنگی امروزه هنوز وجود دارند که به آنها Inca Road میگویند و بیشتر مورد علاقه طبیعتگردان در پیمایشها و پیادهرویها است.
اینکاها دین چند خدایی داشتند که این خداها شامل اینتی، خدایا سازنده به نام ویراکوچا و همچنین خدای باران به نام آپوایلاپو بوده است.
در سراسر امپراتوری اینکاها زیارتگاههای چشمگیری ساختند مانند معبد عظیم خورشید در کوزکو که محیط آن بیشتر از ۳۶۵ متر اندازگیری شده است.
کاهنان قدرتمند اینکاها برای شفای بیماران و حل اختلافات بین مردم و همچنین پیشگویی نتایج جنگها غیبگویی میکردند که همراه با قربانی کردن جانوران بوده است.
اجساد مومیایی شده امپراتوران گذشته مقدس بود و در جعبههایی از جنس طلا یا نقره نگهداری میشد و در مراسم مذهبی سالیانه دور آن رژه میرفتند.
با توسعه قلمره پادشاهی در سال ۱۴۷۱ میلادی، پادشاه توپا اینکا یوپانکی توانست مرزهای جنوبی امپراتوری را تا رودخانه مائوله که اکنون در کشور شیلی واقع است گسترش دهد.
در آن زمان سربازان نامدار هر ایالت تکریم میشدند و زنانی که عنوان دختران یا عروسان معبد را داشتند به این سربازان خدمت میکردند.
در سال ۱۴۹۳ امپراتور قدرتمند دیگری به نام هویاناکاپاک به پادشاهی رسید و توانست در قسمتهای شمالی جنگهای موفقیت آمیزی را آغاز کرد که مرز قلمرو را تا مرز کلمبیا و اکوادور امروزی پیش برد.
سقوط اینکاها:
اسپانیاییها اولین کاوشها را در آمریکای جنوبی در سال ۱۵۲۴ آغاز کردند که کل نیروی نظامی آنها شامل ۶۲ اسب سوار و ۱۰۶ سرباز پیاده بود. آنها به همراه خود بیماریهای مختلفی نظیر آبله و آنفلوآنزا را به این قاره وارد کردند که فاجعه بزرگی را رقم زد.
این بیماریها باعث مرگ و میر گستردهای در اینکاها شد زیرا بدن مردم آمریکای جنوبی در مقابل این بیماری ایمنی چندانی نداشت.
در نهایت با وجودی که امپراتور هویاناکاپاک هیچوقت هیچ اسپانیاییای را ندیده بود اما بواسطه بیماری آبله درگذشت.
با مرگ هویاناکاپاک در سال ۱۵۲۷، بین پسرانش بر سر به قدرت رسیدن جنگ داخلی سختی در گرفت. این جنگ تا سال ۱۵۳۲ ادامه پیدا کرد و باعث تضعیف شدید امپراتوری اینکا ها و مرگ ۱۰۰.۰۰۰ سرباز شد.
در سال ۱۵۲۹ فرانسیسکو پیزارو فاتح و کشور گشای اسپانیایی که در سفر اول خود به این منطقه در سال ۱۵۲۶ شیفته داستانهایی در مورد ثروت اینکاها و افسانه شهر طلایی که الدورادو به آن میگفتند شده بود توانست موافقت ملکه اسپانیا را برای حمله به اینکاها را جلب کند.
او در سال ۱۵۳۲ یعنی درست پس از پایان جنگ داخلی اینکاها، با ارتش کوچکی شامل ۱۷۰ سرباز، یک توپ و ۲۷ اسب وارد امپراتوری اینکاها شد. اولین جنگ او با اینکاها در شهر گوایاکیل امروزی رخ داد که به راحتی پیروز آن شد.
پیزارو یکی از فرماندهانش را برای بررسی و ارزیابی توان اینکاها به قسمتهای مرکزی پرو فرستاد و او با پیام دعوت پادشاه اینکاها به خدمت پیزارو بازگشت.
پادشاه آتاهوآلپا که به تازگی بر برادرش در جنگ داخلی فائق آمده بود، با حدود ۸۰.۰۰۰ سرباز باقیمانده از جنگ بر صندلی پادشاهی تکیه زده بود.
طبق روایتها، پیزارو با خود یک انجیل به عنوان هدیه برای پادشاه آورده بود و او را به دین مسیحیت دعوت میکند اما پادشاه انجیل را بر روی زمین میاندازد و پیزارو همین کار را بهانه برای شروع جنگ میکند.
لشگر ۸۰.۰۰۰ نفره اینکاها خیلی زود در مقابل اسلحههای گرم اسپانیایی به زانو در میآید و پادشاه به دست پیزارو اسیر میشود.
پادشاه پیشنهاد میدهد به اندازه اتاقی که در آن زندانی است طلا و دو برابر این اتاق نقره به عنوان باج پرداخت کند تا او را آزاد کنند.
پیزارو پیشنهاد پادشاه را میپذیرد و در طول ۴ ماه، ۸ تن طلا به پیزارو تحویل داده میشود. پیزارو پس دریافت طلاها از آزاد کردن پادشاه اینکاها سر باز میزند و او را در ملاء عام اعدام میکند.
تا سالها پس از کشته شدن آخرین پادشاه اینکاها، پسرانش همچنان جنگهایی را بر علیه اسپانیاییها انجام میدادند. در نهایت در سال ۱۵۷۲ و با دستگیری و اعدام آنها، امپراتوری اینکا ها برای همیشه پایان یافت.
با وجودی که اسپانیاییها طلاهای زیادی از کوزکو بدست آوردند اما افسانه شهر طلا یا همان الدورادو همچنان باقیماند و کسی جای این شهر را پیدا نکرد تا اینکه سه و نیم قرن پس از آن در سال ۱۹۱۱ یک آمریکایی به نام هیرام بینگهام با کشف خرابههایی به نام ماچوپیچو در نوک کوهی در ۶۰ کیلومتری شمال غرب پرو، این راز سر به مهر را کشف کرد.
دیدگاه خود را بنویسید