سفرنامه نپال
مدتها بود سودای سفر به نپال را داشتم اما فشردگی تورها اجازه بازدید از این کشور را نمیداد تا اینکه در مهرماه سال ۹۶ به عنوان راهنمای تور نپال توانستم سفری یکماهه به این کشور داشته باشم.
اکنون که سفرنامه نپال را مینویسم حس عجیبی نپال دارم. حس صلحی عمیق با همه کائنات. شاید از رفتار مردم آن کشور به من منتقل شده است.
یکماه در نپال مانده ام و دیدنیهای زیادی از آن را به چشم جان دیدهام اما هنوز فکر میکنم کم است و باید بیشتر از آن فضای خاص گوارای روحم کنم.
در طی این مدت در مورد بودا برای اولین بار مطالعه کردم و باورهایش را که باعث آرامش پیروانش است را به دقت به نظاره نشستم.
طلوع در کوههای سر به فلک کشیدهاش را زیباترین طلوع زندگیام یافتم و غروب زندگی در معبد مردهسوزی پاشوپاتی را چه آسان و بدون رنج.
آنچه از این سفر بر من اضافه شد نگاهی عمیقتر به زندگی بود و چه یادگاریای بهتر از این در یک سفر.
مختصری در مورد نپال:
کلمه نپال برگرفته از لغت نیپالیا به معنی «پایین کوهها» در زبان کهن سانسکریت است.
کشور نپال با وسعت حدود ۱۴۳۱۸۱ کیلومتر مربع (حدود یک یازدهم کشور ایران) و بیش از ۲۹ میلیون نفر جمعیت، بین دو کشور هندوستان و چین قرار گرفته است. بیش از ۸۰% مردم آنرا پیروان آیین هندو تشکیل می دهند و مابقی از بوداییان و درصد کمی مسلمانان تشکیل شده است.
در کشور نپال بیش از ۳۳۰۰ خدا وجود دارد که با زیرشاخه هایشان به حدود سه میلیون می رسد. سه خدای اصلی شان “راما”، “بیشنو” و “ماهسور” هستند که جهان را خلق کرده اند. از دیگر خدایان مهم میتوان به شیوا که خدای نابودکننده است و گانش (فرزند خدای شیوا) که سر فیل دارد و خدای پول و رفاه است اشاره کرد.
شهر کاتماندو با حدود یک میلیون نفر پایتخت نپال بوده و واحد پول این کشور روپیه نپال است. نپال تنها کشور دنیاست که پرچم آن مستطیل نیست و از دو مثلث روی هم تشکیل شده است که نماد قله های بلند هیمالیاست.
تاریخ این کشور عمدتاً پادشاهی است و پس از یک دوره پر آشوب که کشتههای بسیاری هم به همراه داشت در نهایت در سال ۲۰۰۹ طبق مصوبه مجلس موسسان حکومت پادشاهی برانداخته شد و جمهوری دموکراتیک چند حزبی در این کشور برقرار شد.
از نظر اقتصادی نپال کشور فقیری است و در رتبه ۱۴۵ دنیا از نظر شاخص توسعه انسانی قرار دارد.
بخش عمده کشور نپال را کوهستانهای مرتفع هیمالیا در بر گرفته است که از شمال تا شرق و جنوب شرقی این کشور امتداد دارد به طوری که از ۱۴ قله بالای ۸۰۰۰ متر دنیا ۸ قله در این کشور واقع شده اند. در قسمت های غربی که نپال با کشور هندوستان هم مرز میشود، ارتفاع بسیار پایین است و به ۷۰ متر از سطح دریا میرسد و از اینرو کشور نپال دارای بیشترین اختلاف ارتفاعی در بین کل کشورهای دنیاست.
پارک ملی چیتوان مهمترین و معروفترین پارک ملی کشور نپال است که معدود باقیماندههای کرگدن آسیایی در آن زیست میکنند و همچنین امکان دیدن ببر و خرس سیاه آسیایی هم در آن وجود دارد.
مردم نپال در شمال و شرق بسیار تحت تاثیر فرهنگ طبقاتی و در جنوب و غرب بسیار تحت تاثیر فرهنگ هندوها هستند.
تا قبل از سال های ۱۷۶۰ میلادی کشور نپال به صورت حکومت های محلی اداره می شد که از حدود ۲۰ قلمرو پادشاهی تشکیل شده بود.
در سال ۱۷۶۸ یکی ازین پادشاهان که حکومت قلمرو گورخاها را در دست داشت با زیرکی حیله گری و همچنین با اتکا به جنگجویان گورخا که در مهارتهای جنگیدن بسیار ورزیده بودند، توانست بر همه پادشاهان دیگر غلبه کرده و یک کشور متحد ایجاد کنند.
البته کشورگشایی او با شکست از چینیها در شمال و از بریتانیاییها که حکومت انگلستان را در دست داشتند در جنوب متوقف شد.
از سال ۱۸۴۶ تا سال ۱۹۵۰ یعنی کمی بیشتر از یک قرن خاندانی به اسم خاندان رانا بر این کشور حکومت میکردند چه پادشاهانی ضعیف اما بسیار مستبد و دیکتاتور بودند.
شورشها و اعتراضهای مردمی متعدد این نظام را ساقط کرده و به مدت کوتاهی دموکراسی در این کشور حاکم گشت.
در همین زمان هندوستان که تازه استقلال خود را از انگلستان به دست آورده بود، به نپال حمله می کند تا آن را جزو کشور خود درآورد اما با مقاومت بسیار شدید جنگجویان گورخا مواجه میشود و ظرف دو ماه شکست می خورد.
برای حدود ۲۰ سال کشور نپال درگیر جنگ های داخلی برای برقراری دموکراسی و یا حکومت پادشاهی است. در این دوره کمونیستها که در نپال به آنها مائوئیست ها گفته میشد هم آشوبهایی را در این کشور رقم میزنند و ائتلافی را برخلاف حکومت مرکزی تشکیل میدهند. این جنگ ها موجب کشته شدن حدود ۱۳ هزار نفر در نپال میشود.
در نهایت در سال ۱۹۷۱ بیکران شاه پادشاه کشور نپال میشود میتواند ثبات را در این کشور برقرار کرده و محبوبیت زیادی بین مردم به دست آورد. تا اینکه آنطور که در رسانهها گفته شده در سال ۲۰۰۱ ولیعهد پادشاه سر میز صبحانه پادشاه و همچنین همه ۱۱ نفر اعضای خانواده سلطنتی را به قتل میرساند و در نهایت خودکشی میکند.
پس از بیکران شاه برادرش جانشین وی میشود اما او نه توانایی و نه محبوبیت پادشاه قبلی را داشت و از طرفی چون شایعاتی در بین مردم وجود داشت که او در قتل خاندان سلطنتی دست داشته بسیار مورد تنفر مردم قرار گرفت.
از ترس از دست دادن قدرت در کشور حکومت نظامی اعلام کرد تمام احزاب را دشمن استقلال کشور اعلام کرد و احزاب یک به یک از کشور متواری شدند. هفت حزب مختلف کشور نپال به علاوه مائوئیست ها در خارج از نپال تفاهمنامه امضا کردند و شورش های گسترده را در داخل نپال آغاز کردند که منجر به عزل پادشاه شد.
در نهایت در سال ۲۰۰۶ پادشاه اعلام کرد که از سمت خود کنار می رود و حکومت را به دست احزاب می سپارد. در سال ۲۰۰۸ مجلس نپال رسماً حکومت پادشاهی را بعد از ۲۴۰ سال مختومه اعلام کرد و به پادشاه ۱۵ روز فرصت داد تا قصر را ترک کند.
نظام سیاسی این کشور در حال حاضر جمهوری است اما مردم به احزاب رای میدهند و سپس حزب برگزیده رئیس جمهور را انتخاب می کند
ویزای نپال:
ویزای نپال در فرودگاه صادر می شود و نیازی به اقدام کردن از قبل ندارد. ابتدا با دستگاه اتوماتیک درخواست ویزا، فرمهای مربوطه را باید تکمیل کرد و سپس برگهای که دستگاه صادر میکند را میبایست به یککانتر که روبروی آن قرار دارد تحویل داد. هزینه ویزا برای ۱۵ روز ۲۵ دلار، ۳۰ روز ۴۰ دلار و ۹۰ روز ۱۰۰ دلار است.
روز اول: رسیدن به کاتماندو
ساعت ۸:۱۰ به فرودگاه کاتماندو وارد شدم. فرودگاه بسیار محقر و ساده بود.
پس از انجام امور ویزا، آخرین مرحله کنترل پاسپورت و برچسب ویزا بود که سادگی این برچسب هم نشان از فقر در این کشور داشت.
پس از تحویل گرفتن چمدان سیم کارت گرفتم. بهترین شرکت خدمات تلکام در نپال Ncell است که بابت سیم کارت یکماهه و ۱۰ گیگابایت اینترنت حدود ۱۸ دلار دریافت کردند.
ماشین ما در پارکینگ فرودگاه منتظر بود. وارد شهر شدیم. خیلی فضا به هند شبیه بود. خیابان پر از چاله و دست انداز بود. خانهها عمدتاً دو و سه طبقه بود و به ندرت ساختمان بلندتر دیده میشد. از ارتفاع ۳ متر بالاتر، همهجا پر از سیم برق زود و به نظر میرسید برای هر خانه یک سیم برق مجزا از مرکز برق شهر کشیده شده است.
ساختمانهای قدیمی پس از زلزله سال ۲۰۱۵ ویران شده بودند و اکثر بناها بازسازی شده یا نوساز بودند.
وارد محله تامیل در بافت قدیمی کاتماندو شدیم که در مرکز شهر قرار دارد.
اولین چیزی که به چشمم خورد فروشگاههای متعدد لوازم طبیعتگردی بود. هتلی که گرفته بودیم در مرکز تامیل قرار داشت. پس از چکاین به سرعت گشت داخل شهر را شروع کردیم. اینجا همه چیز قابل چانه زدن است حتی برای چنج پول.
فروشگاههای لوازم طبیعتگردی بسیار زیاد بودند و برای من که عاشق این کار هستم رویایی بود. قیمتهای پایه لوازم خیلی پایین بود که البته تا ۵۰ درصد هم میشد تخفیف گرفت که قیمت نهایی قابل باور نبود. در نهایت با یک پنجم قیمت تهران میتوانید تجهیزات طبیعت گردی خریداری کنید.
اما اکثر لوازم اوریجینال نیستند و یا اگر باشند دارای یک نقص بوده اند که کمپانی سازنده آن را از چرخه فروش خود خارج کرده است. مثلاً ممکن است کفشهای برند هم پیدا کنید اما چون تولید چندید سال قبل بوده چسب های آن فاسد شده و آماده باز شدن هستند و یا ایرادی داشته که نپالی ها آن را درست کرده اند و دوباره برای فروش گذاشته اند.
در مجموع باید خیلی خوب جنس خوب را بتوانید از بد تشخیص بدهید تا بتوانید خرید خوبی داشته باشید.
صنایع دستی هم بسیار زیبا و ارزان قیمت هستند.
برای شام به رستورانی در کنار هتل رفتیم.
غذای سنتی و محبوب نپالیها دال بت Dal bhat است که یک سینی حاوی برنج و سوپی متشکل از عدس، لپه و نخود با ادویه فراوان، خورشتی با گوشت مرغ یا گوسفند و مخلفاتی شامل سبزیجات پخته و یک کاسه ماست است.
از دیگر غذاهای نپالی مومو Mo Mo است که گوشت چرخ کرده گوسفند یا مرغ که در ادویه زیاد پخته شده است را داخل یک خمیر میپیچند و پخار پز میکنند.
یک نوشیدنی معروف به اسم “لاشی” هم دارند که میکس ماست و میوه است که با موز، انبه یا آناناس درست میکنند.
روز دوم: رفتن به چیتوان
صبح زود راهی پارک ملی چیتوان در قسمتهای پست و کم ارتفاع نپال شدیم که حدود ۱۰۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد. چیتوان به معنی قلب جنگل است.
جاده بسیار خراب و عمدتاً خاکی بود و ماشین بسیار کند پیش میرفت. با محاسبه من متوسط سرعت ۳۰ کیلومتر در ساعت بود.
جادههای نپال محاله یادم بره
اون همه چول و چال محاله یادم بره
کمی از کاتماندو فاصله میگیریم و به رودخانه تروشیلی میرسیم که گویا یکی از سرشاخههای رود گنگ است. تمام مدت نام عباث جعفری در ذهنم میگذرد و افسوس میخورم چه زود رفت و او را چه کم شناختم. هرچند که میدانم او جزو معدود انسانهای خوشبختی بود که آنگونه که دوست داشت زیست و همانگونه که دوست داشت رفت.
به قسمتهای پر تلاطم رود که نزدیک میشویم شرکتهای مجری رفتینگ متعددی در حاشیه رود حضور پیدا میکنند.
حوالی ظهر به لوژ زیبایی که در حاشیه پارک ملی چیتوان گرفته بودیم رسیدیم. پس از ناهار و استراحتی مختصر راهی بازدید از بومیان این منطقه که “تارو” نام دارند شدیم.
این بومیان که هندو هستند غالباً به زراعت مشغولند و خوردن گوشت گاو را حرام میدانند. بر روی ساعد و بازوان دخترهای خود از ۱۰ سالگی تتو میکنند که نوعی زیباییست و اگر اینکار را نکنند ممکن است کسی با آنها ازدواج نکند.
هرچند نسل جدید چندان زیر بار رسومات کهن نمیرود.
وسط گشت روستا، راهنمای محلی هیجانزده اطلاع داد که نزدیک رودخانه روستا دو عدد کرگدن آسیایی آمدهاند. به سرعت راهی رودخانه شدیم. اولین بار بود که این موجود زیبا و خجالتی را میدیدم. در طرف مقابل لابلای علفها یک توده تیره مشخص بود. مشغول چرا بودند و صورتشان مشخص نبود. پس از یکربع به قسمت خالیتر علفزار آمدند و کل هیبت باشکوهشان نمایان شد.
چند دقیقهای فرصت خوبی برای عکاسی فراهم شد و سپس دوباره در بین علفزار گم شدند.
از اینکه یکی از جانوران بسیار کمیاب دنیا را به این راحتی دیده بودم بسیار هیجان زده بودم. این جانور بخاطر باور غلط چینیها در مورد خواص درمانی شاخش در حال انقراض است.
شب راهی روستا شدیم تا نمایش رقص و موسیقی مردم تارو را ببینیم. برنامه جالبی بود که یک ساعتی به طول انجامید. هرچند که من چندان علاقه ای به چنین نمایش هایی ندارم.
شب به هتل برگشتیم و خوابیدیم.
روز سوم: گشت در پارک ملی چیتوان
صبح برنامه گشت با جیپ در پارک ملی چیتوان را هماهنگ کرده بودیم. چیتوان بهترین منطقه نپال برای مشاهده حیات وحش است و گونههایی نظیر ببر، خرس تنبل، کرگدن هندی، گوزن خالدار (چیتال)، سامبا، تمساح پوزه کوتاه و پوزه بلند و تنوع بالایی از پرندگان را میتوان در آن مشاهده کرد.
حوالی ظهر به لوژ بازگشتیم.
یکی از تفریحات جانبی پارک ملی چیتوان فیل سواری برای دیدن کرگدن است. عصر گروه را فرستادم تا فیل سواری کنند. برایم تلخ بود که موجودی با این هیبت توسط انسان اسیر و حقیر شده است.
روز چهارم: کنو سواری در رودخانه مرزی چیتوان و سپس حرکت به پخارا
صبح زود برای کنو سواری به سمت رودخانه Rapti که در مرز پارکملی قرار دارد راهی شدیم.
در هر کنو ۶ تا ۱۲ نفر مینشینند و یک پارو زن در انتهای قایق هدایت را بر عهده دارد. خیلی زود اولین تمساح پدیدار شد. بر حسب اتفاق تمساح پوزه بلند بود که کمیاب است و فقط در جنوب و مرکز آسیا در جمعیتهای کم یافت میشود و فقط ماهیخوار است.
سپس کمی بعد تمساح پوزه کوتاه یا همان گاندو خودمان را دیدیم گه به آرامی در آب در انتظار طعمه بود.
اگر دوست دارید در مورد تمساح ها بیشتر بدانید بر روی این نوشته کلیک کنید.
در لابلای درختان و علفزارهای حاشیه رودخانه هم گوزنهای چیتال در رفت و آمد بودند. سه طاووس و چندین گونه از انواع پرندگان کنار آبزی مانند سلیمها و آبچلیکها هم مشاهده شد. پس از یک ساعت قایق توقفی داشت تا از سایت تکثیر و نگهداری فیلها بازدید کنیم.
به هر فیل در هر روز حدود ۱۰۰ کیلوگرم غذا داده میشد و همچنین با یکی از ۳ فیلبان خود چند ساعت به جنگل میرفت تا از گیاهان تازه تغذیه کند.
به لوژ بازگشتیم و پس از صبحانه راهی شهر بعدی به نام پُخارا شدیم.
بخشی از مسیر همان جاده خرابی بود که آمده بودیم و بقیه راه از قبل هم بدتر. ترافیک هم به آن اضافه شده بود.
حدود ۷ بعدازظهر به پخارا در کنار دریاچه فیوا رسیدیم.
روز پنجم: یک طلوع استثنائی
حدود ساعت ۰۴:۳۰ صبح از هتل به سمت روستایی به نام سارانکوت در ارتفاعات اطراف پخارا حرکت کردیم و ۲۰ دقیقه بعد به آن رسیدیم. سپس مسیر پیاده روی شیب داری که حدود ۴۰ دقیقه بود را پیمودیم تا به یک خط الرأس رسیدیم و بر روی سکوهای سیمانی در کنار سایر بازدیدکنندگان در تاریکی نشستیم.
یک ربع بعد آسمان از افق شرق از صورمه ای به بنفش و سپس نارنجی تغییر رنگ داد و سایه کوه های دور دست کم کم پدیدار شد.
چند دقیقه بعد صحنه ای دیدم که تا به آن روز ندیده بودم. در جایی خیلی بالاتر از نقطه ای که انتظار داشتم یک هرم طلایی رنگ پدیدار شد. این قله که کوه مقدس نپالی هاست ماچاپوچره نام دارد که ترجمه آن قله دم ماهی میشود. در امتداد پشت این قله خط الرأس قلل ۸۰۰۰ متری آناپورنا نمایان است و در منتها الیه سمت چپ قله داهولاگیری را هم می شد نظاره کرد.
در عمرم طلوعی به این زیبایی را ندیده بودم. کوههای عظیمی که آسمان را به زمین کشیده بودند و خورشید داشت کمکم این غولهای یخی سرد و پیر را گرم میکرد. در مقابل من ۷۰۰۰ متر اختلاف ارتفاعی قابل مشاهده بود.
پس از یک ساعت محو تماشا شدن راهی بازگشت شدیم. ظاهراً خوش شانس بودیم که این طلوع را به خوبی مشاهده کردیم چون اکثر مواقع در این منطقه هوا ابری و بارانی است. یک ساعت و نیم بعد در هتل بودیم و مشغول صبحانه خوردن.
پس از صبحانه زمان دیدن جاذبه های شهر پخارا بود. ابتدا راهی دریاچه فیوا شدیم تا با قایقها راهی آن سوی دریاچه شویم.
دریاچهای آرام با انعکاس کوهها و جنگلهای اطراف که قایقهای رنگارنگ در آن خودنمایی میکنند. در آن سوی دریاچه اما مسیری پیاده روی وجود دارد که از لابلای جنگل و شیب کوه شما را به معبد صلح جهانیان واقع در نوک کوه میرساند. در مسیر تماشای شهر پخارا و دریاچه فیوا که به آن چسبیده است خالی از لطف نبود.
حدود ۴۰ دقیقه بعد به ورودی معبد رسیدیم. نوای مانتراهای بودایی فضا را آکنده بود. این معبد عظیم با هزینه یک ژاپنی پس از جنگ جهانی دوم ساخته شد تا مردم از سراسر دنیا بیایند و برای برقراری صلح و آرامش در کل دنیا به نیایش بپردازند.
پس از بازدید معبد از سمت دیگر که پلکانی بود پایین آمدیم و سوار ماشین شدیم تا به محله تبتیها برویم. پس از تصرف تبت توسط کشور چین، بسیاری از مردم تبت آواره شدند و راهی کشورهای همسایه منجمله نپال و هندوستان شدند.
یکی از شهرهایی که در آن اسکان داده شدند پخارا است و از آنجا که محل اسکان اولیه آنها بصورت کمپ بوده به این محله کمپ تبتیها گفته میشود. هرچند که دیگر از کمپ خبری نیست. در این مکان آلاچیقها و نیز فروشگاههای صنایع دستی متعددی را میتواند یافت که با قیمت مناسبی به فروش هنر دست خود مشغولند.
با فاصله کمی از کمپ تبتیها، غار دِویس قرار دارد. در این غار که ورودی آن به یک عبادتگاه تبدیل شده است یک پدیده جالب اتفاق میافتد.
در عمق غار یک رودخانه پر آب در حال حرکت است. این رودخانه که کمی بالاتر بر روی سطح زمین جریان دارد در یک حفره بزرگ می ریزد که به عمق زمین می رود و سپس چند کیلومتر دورتر از زمین خارج میشود.
پس از بازدید غار برای استراحت و شام به سمت هتل بازگشتیم.
روز ششم: دریاچه بگناس و روستای بندیپور
پس از صرف صبحانه راهی کاتماندو شدیم. طبق معمول جادهها خراب بود و باید با توقفهایی این مسیر را قابل تحمل میکردیم. اولین توقف در حاشیه دریاچه بگناس با فاصله کمی از کنار جاده بود.
سکون آب و انعکاس قله های ۷۰۰۰ متری هیمالیا صحنه چشمگیری را ایجاد کرده بود.
سپس مسیر را در جهت جنوب ادامه دادیم. حوالی ظهر به روستای بسیار زیبایی به اسم بندیپور رسیدیم که جزو سایت های میراث جهانی بشمار می آید. این روستا از نظر بافت بسیار زیبا و دست نخورده مانده است. بندیپور در مسیر قدیمی زائران تبتی و همچنین مسیر تجاری قرار داشته و از قدیم به مسافران خدمات ارائه میداده است. حال و هوای این روستا را از تمام شهرهایی که در نپال دیده بودم بیشتر دوست داشتم.
در یک خانه بسیاز زیبای قدیمی که بیش از چهارصد سال قدمت داشت اقامت کردیم و تا شب به گشت زنی در کوچه پس کوچه های روستا پرداختیم و پس از صرف شام به هتل باز گشتیم.
روز هفتم: کاتماندو گردی
صبح زود عازم کاتماندو شدیم و حوالی ظهر به کاتماندو رسیدیم. سریعاً به هتل رفتیم و پس از تحویل گرفتن اتاق ها و گذاشتن وسایل راهی گشت در بافت شهر کاتماندو و دیدن جاذبههای تاریخی و فرهنگی آن شدیم. ابتدا از معبد چشم بودا یا بودانات شروع کردیم. این معبد در محله بودایی نشین کاتماندو قرار دارد و بزرگترین معبد بودائیان نپال و مقدس ترین معبد بودائیان خارج از تبت است.
در مورد تاریخچه ساخت معبد نظرات مختلفی وجود دارد اما به احتمال زیاد بعد از حمله مغولها در قرن ۱۴ میلادی ساخته شده است و پس از تصرف تبت در سال ۱۹۵۹ توسط دولت چین، این معبد از اهمیت بیشتری برخوردار گردید. این معبد ۳۶ متری از نظر شکل ظاهری به دسته استوپاها تعلق دارد یعنی بصورت یک نیم کره تو پر است که در چهار جهت اصلی پیکرههایی از بودا را دارد.
در بالای این نیم کره یک مانادالای (شکل هندسی مقدس مردم تبت) عظیم قرار گرفته که ۱۳ طبقه است و نشان از سیزده مرحله تعالی انسان در باور بودایی دارد و در هر چهار طرف آن چشم های بودا تصویر شدهاند. بوداییها اعتقاد دارند که وقتی به این چشمها نگاه کنید، هر حالتی که در آن ببینید حال روحی خود شماست.
در پایین استوپا دیواری نامنظم و ۱۶ وجهی قرار دارد که بر روی آن چرخ های دعا و ۱۰۹ مجسمه از حالتهای مختلف بودا تعبیه شدهاند.
پس از بازدید این معبد، راهی معبد پاشوپاتی که مختص به هندوهاست شدیم. معبد پاشوپاتی بیشتر بخاطر اینکه محل سوزاندن مردگان است از معروفیت برخوردار شده است.
از آنجا که آب این رودخانه در نهایت به گنگ مقدس میریزد، هندوها اعتقاد دارند که اگر مردگانشان را با آب این رودخانه بشورند و سپس خاکسترشان در این رودخانه ریخته شود، گناهانشان بخشیده میشود.
همچنین یک معبد خدای شیوا هم در مجموعه این معبد ساخته شده است. هر روزه بصورت دائمی مردگان هندو به اینجا آورده میشوند و طی مراسمی سوزانده میشوند. وظیفه سوزاندن بر عهده پسر بزرگ است و خانم ها حق حضور در زمان سوختن جسد را ندارند.
جسد مردها حدود ۳ ساعت و جسد زن ها حدود ۴ ساعت زمان می برد تا کاملاً بسوزد و پس از سوختن خاکستر آن را در رودخانه سرازیر میشود. راهبهای هندوی متعددی هم در این مجموعه بودند که به گدایی مشغول بودند.
سپس راهی معبد میمونها شدیم. این معبد که اسم درست آن معبد سوایامبونات است یک استوپای دیگر بودایی است و در حاشیه غربی شهر قرار گرفته است. در مورد ساخت این معبد افسانه هایی وجود دارد اما تنها سند مکتوب وجود این معبد یک سنگ نوشته متعلق به قرن ۵ میلادی است هرچند که پژوهشگران تاریخچه تاسیس آن را به قرن اول میلادی نسبت میدهند.
برای رسیدن به معبد میبایست از ضلع شرقی آن که ۳۶۵ پله دارد بالا رفت اما راه دیگری از ضلع غربی وجود دارد که با ماشین بالا میرود و تعداد کمتری پله دارد. در این معبد تعداد زیادی چرخهای دعای تبتی وجود دارد که بزرگترین آنها حدود یک و نیم متر قطر دارد. بودائیان اعتقاد دارند که با چرخاندن این چرخها، ذکرها و دعاهایشان به آسمان میرود.
دور تا دور بنای اصلی معبد زیارتگاه های متعددی ساخته شده است که بودائیان میآیند و مدت زیادی در آن اقامت کرده و به دعا و راز و نیاز میپردازند. این زیارتگاهها در طی ۴ الی ۵ قرن اخیر احداث شدهاند.
اطراف این معبد پوشش جنگلی وجود دارد از اینرو زیستگاه خوبی برای میمونهاست که از باقیمانده غذای انسانها استفاده کرده و نیز گاهی دزدی کنند و به سرعت در لابلای درختان مخفی شوند.
سپس برای استراحت به هتل بازگشتیم.
روز هشتم: گشت بختاپور
این روز بطور کامل به گشت بخش بختاپور اختصاص داشت. شهر کاتماندو از سه بخش اصلی و تاریخی تشکیل شده است که شامل خود کاتماندو، پاتان و بختاپور است. بخش کاتماندو بیشتر با محله تامیل معروف شده است. بخش پاتان پس از زلزله سال ۲۰۱۵ آسیب زیادی دید اما بخش بختاپور که زیباترین بافت تاریخی را نیز دارد به نسبت سالم تر مانده است.
بختاپور در ۱۴ کیلومتری کاتماندو واقع شده و کل محوطه چهار مایل مربعی آن به عنوان یکی از سایت های میراث جهانی شناخته می شود. تاریخچه این شهر به قرون وسطی باز می گردد اما عمده بناهای مهم آن مانند میدان دوربار و کاخ ۵۵ پنجره و دروازه طلایی اش حدود ۲۰۰ تا ۲۵۰ سال قدمت دارند و به دوره امپراطوری شکوهمند “مالا” باز میگردد.
همچنین این شهر با سفالینهها، خراطیهای روی چوب و سنگ فرشهایش بسیار معروف شده است.
از معابد مهم بختاپور میتوان به معبد باتسالا که از معدود معابد چوبی است که حکاکی های آن جزئیات زیاده دارد و معبد سه طبقه بایراوانات اشاره کرد.
پس از بازدید بختاپور به سمت کاتماندو بازگشتیم تا استراحت کنیم زیرا گروه صبح روز بعد به سمت تهران پرواز داشت و من عازم بوتان بودم.
سفرنامه نپال
پادکست نپال
برای شنیدن پادکست نپال بر روی این نوشته کلیک کنید
خیلی عالی
سلام. ممنونم که تجربیات خودتون رو با ما به اشتراک گذاشتید. یکی از علاقه مندی های من اینه که از کشوری به کشور دیگه سفر کنم. اینجوری در هزینه بلیط و پروازها میتونم صرفه جویی کنم. اما تا الان این کارو انجام ندادم. میشه منو راهنمایی کنید که برای هماهنگی و ویزا در یک سفر چه کارهایی رو انجام میدین؟ مثلا وقتی از نپال به بوتان سفر میکنید کارهای مربوط به سفر بوتان رو کی و کجا انجام میدین؟