سفر به ترکیه از آن سفرهایی بود که مدت زیادی به آن فکر کرده بودم. نمیخواستم کوتاه و مختصر آنرا ببینم و دوست داشتم بصورت زمینی و شهر به شهر برایش وقت بگذارم.

همیشه دوست داشتم نقطه تلاقی شرق و غرب را ببینم و با مردمش را که با آنها اشتراکات فرهنگی زیادی هم داریم همکلام شوم.

با چندین نفر از دوستانم که زمینی به ترکیه سفر کرده بودند نیز مفصل صحبت کرده بودم و در نهایت تصمیم گرفتم ماشین خودم را کاپوتاژ کنم و پس از ترکیه از مرز سارپی وارد گرجستان شوم و از ارمنستان به ایران بازگردم.

برای کسب اطلاع در مورد نحوه کاپوتاژ کردن خودرو بر روی این لینک کلیک کنید.

سفرنامه ترکیه که در زیر می‌خوانید حاصل سفر ۱۴ روزه من به این کشور زیباست.

مختصری درباره ترکیه

ترکیه کشوری است میان اروپای شرقی و آسیای غربی، با فرهنگی متاثر از مصر باستان، ایران، بیزانس، روم و تمدن عثمانی. به بخش آسیایی آن آناتولی گفته می‌شود.

کشور ترکیه از شمال با دریای سیاه، شمال شرق کشورهای گرجستان و ارمنستان، شرق آذربایجان و ایران، جنوب عراق سوریه و دریای مدیترانه، غرب دریای اژه، و شمال غرب مصر و بلغارستان احاطه شده است.

نقطه اوج تاریخ ترکیه امپراطوری قدرتمند عثمانی است که از سال ۱۳۰۰ میلادی تا اوایل قرن بیستم بر این کشور حکومت میکرد و دوبار در زمان صفویه موفق شدند شکست هایی را به ایران متحمل کنند اما در جنگ جهانی اول این امپراطوری توسط انگلیسی‌ها از هم پاشید و در سال ۱۹۲۳ مصطفی کمال پاشا توانست کشور را بر علیه نیروهای بیگانه متحد کرده و قهرمان ملی ترکیه شود و لغب آتاتورک را به او دادند.

وسعت ترکیه حدود نصف ایران است اما با این وجود ۸۲ میلیون نفر جمعیت دارد که با ایران برابر است.

تنگه‌ی معروف بسفر در غرب ترکیه قاره‌ی آسیا را از قاره ی اروپا جدا می‌کند که در شهر استانبول، بزرگترین شهر ترکیه واقع است. این تنگه دریای سیاه را به دریای مرمره متصل می‌کند.

آنکارا پایتخت کشور ترکیه است. مردم این کشور به زبان ترکی استانبولی حرف می‌زنند. دین رسمی کشور ترکیه اسلام است.

واحد پول ترکیه لیر است که با علامت tl نشان داده می‌شود و واحد کوچکتر کوروش می‌باشد. ترکیه دارای اقتصاد قدرتمندی است

آب و هوای ترکیه با توجه به منطقه‌های جغرافیایی مختلفی که دارد بسیار متنوع است. در واقع آب و هوای هر منطقه وابسته به نزدیکی آن به کوه‌ها و دریاها است اما در مجموع تحت تاثیر آب و هوای مدیترانه‌ای است و میزان بارش سالانه بالایی دارد.

نقشه سفرنامه زمینی ترکیه – نقشه فوق مسیر سفر زمینی دو هفته ای من در کشور ترکیه را نشان می دهد.

نقشه سفر زمینی ترکیه

روز اول: آغاز سفر ترکیه و حرکت به سمت خوی

میخواستیم صبح زود راهی شویم اما جاگذاری لوازم داخل ماشین خیلی وقت گرفت و از آنجا که اولین سفر زمینی من بود خیلی با وسواس و با دقت چک لیست لوازم را برای بار چندم چک کردم و به دقت داخل ماشین گذاشتم. همه کارهای ماشین از قبیل تعویض روغن و فیلترها، چک کردن لنت‌ها، باد تایرها و … را روز قبل انجام داده بودم اما باز هم قبل از حرکت یک نگاهی به تایرها، آب رادیاتور و درجه‌ها انداختم و به سمت زنجان و سپس تبریز راهی شدیم. نهار را در تبریز خوردیم و سپس راهی خوی شدیم. از آنجا که هتل جهانگردی خوی اتاق خالی نداشت، شب را در هتل ثمین خوی خوابیدیم.

این هتل به نسبت دور افتاده بودن و مسافر کم، هتل بدی نبود و برخورد پرسنل آن بسیار خوب بود.

روز دوم: عبور از مرز رازی و حرکت به سمت شهر وان

صبح زود به سمت مرز رازی راهی شدیم و پس از طی حدود ۶۰ کیلومتر به شهر قطور رسیدیم. اینجا آخرین جایی است که میتوانید بنزین بزنید و بهتر است باک را کامل پر کرد زیرا اختلاف قیمت بنزین ایران و ترکیه فاحش است.

چندین نفر اطراف ماشین آمدند تا لیر بفروشند و جالب این بود که قیمت لیر دستفروش‌های اینجا از داخل ترکیه بهتر بود.

پس از طی چند کیلومتر که آسفالت خراب اما بسیار سرسبز بود، به صف نسبتاْ طولانی خودروها در مرز رسیدیم.

مرز رازی خیلی خر تو خر بود. در آنجا مرکزی برای کنترل سوخت بود که برای وسایل نقلیه ای که کمتر از ۳ ماه پیش از ایران خارج شده بودند جریمه ای مینوشتند. مبلغ جریمه با توجه به حجم باک ماشین به ازای هر لیتر بنزین ۱۰ هزار تومان محاسبه می‌شد.

مرز رازی

افراد زیادی سراغم آمدند و اصرار داشتند برای آنها باکس های سیگار را از مرز رد کنیم که قبول نکردم زیرا این کار میتواند شما را به دردسر بیاندازد.

در این مرز بچه های محلی زیادی هستند که اگر مایل باشید در ازای مبلغ کمی تمام کارهای گمرکی شما را انجام میدهند. با اینکه میتوانستم خودم کارهای عبور از مرز را انجام بدهم اما کار را به یکی از بچه‌های محلی در ازای ۲۰.۰۰۰ تومان سپردم تا او هم منفعتی برده باشد.

بخاطر نداشتن کپی از برگه کاپوتاژ ماشین نیم ساعتی معطل شدم تا بالاخره مسئول بیمه قبول کرد که برایم کپی بگیرد.

پس از گذر از مرز راهی شهر وان شدم. تا وان حدود ۱۰۰ کیلومتر فاصله بود که حدود یک ساعت و نیم طول کشید. در مرکز شهر پول چنج کردیم. و بازار گشتی زدیم. ایرانی‌های زیادی برای خرید به این شهر می‌آیند و فروشنده‌های زیادی هم ایرانی بودند. که البته به خاطر افزایش هزینه عوارض خروج تعداد این افراد کم شده بود.

به یک هتل ۳ ستاره که نزدیک مرکز شهر بود رفتیم که پارکینگ داشت. پس از استقرار در هتل راهی گشت پیاده در شهر شدیم.

اولین چیزی که به آن فکر می کردم غذا بود زیرا ۸ ساعتی میشد که چیزی نخورده بودیم. به اولین رستوران رفتیم و دونر خوردیم. دونر کباب که دقیقاً مشابه همان دونرهای خودمان است یکی از فراوان ترین غذاهای ترکیه محسوب می شود.

سپس گشت مختصری در شهر زدیم و برای استراحت به هتل بازگشتیم.

شهر-وان-ترکیه

روز سوم: جزیره آکتامار و تاتوان

صبح پس از صبحانه به طرف شهر دیاربکر راهی شدیم. مسافت زیادی از راه در کنار دریاچه وان بود. در اسکله ای در کنار دریاچه توقف کردیم و یک یات گرفتیم تا از جزیره آکتامار دیدن کنیم.

دریاچه-وان

آب دریاچه وان بسیار شفاف بود و هیچ آشغال و زباله ای روی آن مشاهده نکردم. افسوس زیادی بخاطر دریاچه های رو به نابودی کشورمان وجودم را فرا گرفت.

داخل جزیره شدیم و از بناهای متعلق به دوره پادشاهی اورارتوری بازدید کردیم و سپس‌ دوباره با همان یات به سمت اسکله بازگشتیم.

جزیره-آکتامار-سفرنامه-ترکیه-زمینی

برای نهار در‌ شهر تاتوان که در ضلع شرقی دریاچه قرار داشت توقف کردیم. این شهر نسبت به وان کوچکتر به چشم می‌آمد اما در خیابان اصلی آن پر از فروشگاه های برندهای معروف بود.

بعد از صرف نهار به راه ادامه دادیم و بعد از طی مسیری زیبا و کوهستانی در رشته کوه آناتولی، شب هنگام به شهر دیاربکر رسیدیم.

در مرکز شهر و جایی نزدیک به دیوار قدیمی شهر یک هاستل گرفته بودم و در همان نزدیکی از فروشندگان غذای خیابانی بورک خریدیم. بورک یکی از غذاهای سنتی ترکیه است که خمیر را رول و سپس آن را سرخ میکنند و انواع مختلف پنیری، اسفناج و گوشت دارد.

روز چهارم: بازدید شهر دیاربکر و حرکت به سمت غازیانتب

شهر دیاربکر یکی از شهرهای قدیمی ترکیه است که مهمترین و بزرگترین شهر کردنشین ترکیه هم بحساب می آید. این شهر دارای برج و باروی تاریخی است که در زمان امپراطوری روم شرقی ساخته شده است و در زمان حکومت عثمانی به عنوان پادگان لشکر عثمانی در جنگ علیه ایران مورد استفاده قرار می گرفت.

صبح پس از صرف صبحانه راهی گشت در شهر شدیم. از آنجا که دیوار بزرگ شهر به هاستل ما نزدیک بود، ابتدا از آن بازدید کردیم. این دیوار که با ۵.۵ کیلومتر طول اطراف شهر قدیمی را در بر گرفته است از سنگ های سیاه بازالتی و سنگ آهک ساخته شده است و ابهت خاصی به شهر بخشیده است.

قسمتهای زیادی از دیوار تخریب شده است اما برخی قسمتها به خوبی مرمت شده اند.

دیاربکر-سفرنامه-ترکیه

سپس از یک چشمه که آب شهر قدیمی دیاربکر را تامین می کرد و بچه های زیادی در آن به آب تنی مشغول بودند بازدی کردیم و همچنین از مسجد جامع شهر نیز که معماری مشابهی با مسجد سلطان احمد استانبول داشت نیز بازدید کردیم. بعداً فهمیدم که این سبک معماری مسجد در کل ترکیه یکسان است.

برای نهار به یک کاروانسرا رفتیم که بصورت رستوران و قهوه خانه درآمده بود و آدانا کباب خوردیم که همان کوبیده خودمان است با این تفاوت که مقداری سبزی به آن اضافه شده و کمی هم طعم تند دارد.

دیاربکر-ترکیه

بعدازظهر راهی غازیانتب شدیم که حدود ۳۰۰ کیلومتر از دیاربکر فاصله داشت. مسیر عمدتاً اتوبانی بود و چندین عوارضی خودکار داشت که البته برای ماشین های پلاک خارجی نیاز به پرداخت عوارض نبود. حدود ۴ ساعت بعد به غازیانتب رسیدیم. در بین راه از روی بوکینک یک هتل که تخفیف لحظه آخری خوبی خورده بود رزرو کردم و یکراست به سمت هتل راهی شدیم.

روز پنجم: گشتزنی در قلعه تاریخی غازیانتب

نزدیک هتل یک استارباکس بود و خیلی سریع قهوه و دونات گرفتیم و راهی دیدن قلعه این شهر شدیم. شهر غازیانتپ ششمین شهر پر جمعیت ترکیه است که در نزدیکی مرز سوریه قرار دارد و از اینرو جمعیت عرب زبان زیادی دارد. همچنین بواسطه فعالیت های صنعتی و کشاورزی از رونق اقتصادی قابل توجهی نیز برخوردار است.

غازیانتپ-سفرنامه-ترکیه

از نظر تاریخی نیز این شهر از اهمیت بالایی برخوردار است. غازیانتپ که در مسیر جاده ابریشم قرار داشته حدود ۳۰۰ سال قبل از میلاد توسط اسکندر کبیر بنا شده و در سال ۲۵۶ میلادی توسط ساسانیان کاملاً تخریب می شود. بعدها یک زلزله مهیب هم کاملاً این شهر باستانی را مدفون می کند.

در حفاری هایی که در سال ۱۹۸۰ در این شهر صورت گرفت آثار موزائیک کاری بسیار ارزشمندی کشف شد و امروزه این شهر بزرگترین موزه موزائیک دنیا را در خود جای داده است.

قلعه این شهر که بر بلندای تپه ای واقع در مرکز شهر قرار گرفته پیشینه ای ۹۰۰۰ ساله از حضور انسان ها دارد اما آنچیزی که امروزه از آن میبینیم بر اساس سازه ای است که در دوره امپراطوری روم باستان بنا شده و سپس در دوره امپراطوری بیزانس در حدود قرن ششم میلادی مرمت می شود.

قلعه-قازیانتپ-سفرنامه-ترکیه

دیوارهای بیرونی قلعه به دقت مرمت شده بود و خندق اطراف آن را به خوبی احیا کرده بودند. همچنین در راهرو هایی که به سمت محوطه بالای قلعه می رسید هم موزه ای تاسیس شده بود. وقتی به بالای محوطه قلعه رسیدم انتظار داشتم بنای سالم تری مشاهده کنم اما عمده آن ویران شده بود و اکثر سقف ها در طول جنگهای متعددی که این قلعه به خود دیده فرو ریخته بود.

حدود ساعت ۱۱ صبح بازدید از قلعه به پایان رسید و برای دیدن کاپادوکیا راهی گورمه شدیم. حدود ۶۰۰ کیلومتر راه داشتیم که با توجه به توقفی که برای نهار در شهر ملطیه داشتیم بیش از هشت ساعت به طول انجامید. پس از تاریکی هوا به گورمه رسیدیم و در هتلی که در بافت مرکز شهر قرار داشت اقامت کردیم.

گورمه شهر جدیدی است که در کنار خرابه های شهر باستانی کاپادوکیا بنا شده و بسیار توریستی است. در خیابان های گورمه تعداد زیادی رستوران وجود دارد و از غذاهای سنتی ترکیه تا غذاهای چینی و ایتالیایی و مکزیکی و … همه چیز یافت می شود.

در رستورانی که رفتیم، شروع کردیم به بررسی منو که ناگهان گارسون با ما فارسی حرف زد و حسابی سورپرایز شدیم. جوانی کُرد بود که سالها در ترکیه زندگی و کار می کرد.

روز ششم: کاپادوکیا، شهری رویایی در دل سنگ

کاپادوکیا یکی از مهمترین جاذبه های گردشگری کشور ترکیه است که در فهرست میراث جهانی قرار دارد و آثار بجا مانده از شهری باستانی است که خانه های آن در دل سنگ حفر شده اند.

برای اطلاعات بیشتر در مورد کاپادوکیا بر روی این نوشته کلیک کنید.

یکی از فعالیت های معروف در کاپادوکیا بالن سواری است اما از آنجا که هزینه هر نفر حدود ۱۵۰ یورو می شود و این مبلغ در بودجه سفر ترکیه من نبود بنابراین به تماشاب بالن ها در صبح زود اکتفا کردم. بالن ها از کمی پیش از طلوع خورشید تا ساعتی پس از آن از  بلندی های اطراف گورمه به هوا بلند می شوند و حدود یک تا دو ساعت پس از آن هم فرود می آیند.

کاپادوکیا-ترکیه

سپس راهی موزه فضای باز کاپادوکیا شدیم. این موزه در واقع قسمتهای نسبتاً سالم تر شهر قدیمی قرار گرفته است و در آن می توانید برخی از گورهایی که در دل سنگ هستند و همچنین عبادتگاه ها و نقاشی هایی که بر روی دیوارها به جا مانده اند را مشاهده نمایید.

کاپادوکیا-سفرنامه-ترکیه

یک فروشگاه صنایع دستی هم در داخل موزه وجود دارد که همه چیز را به ۴ برابر قیمت میفروشد.

کل بازدید از محوطه موزه حدود ۲ ساعت زمان گرفت و سپس راهی خروج شدیم.

در کاپادوکیا تورهای یکروزه مختلفی را می فروشند. مثلاً می توانید گشت هایی با اسب در قسمتهایی از منطقه بزنید و یا مسیرهای پیاده روی زیبایی دارد که چندین ساعت طول می کشد و در بین روز نهار هم سرو می کنند.

من ترجیح دادم که خودم در بین این تپه های سنگی که روزی خانه های انسان ها بوده گشت بزنم و اکتشاف کنم. از شیب ها بالا می رفتم و به داخل خانه هایی که در سنگ ها حفر شده بود سرک می کشیدم و تصور می کردم چگونه مردمان هزاران سال پیش با ابتدایی ترین وسایل، دل این سنگ های رسوبی را تراشیده اند و داخل آن زندگی می کردند و چگونه هر روز از این سنگ ها بالا و پایین می رفتند.

برای نهار دوباره به شهر بازگشتیم و در گوگل کمی سرچ کردم تا یک لوکیشن خوب رای عکاسی پیدا کنم. یک نقطه به عنوان منظرگاه روی نقشه پیدا کردم که قسمتی از مسیر را می شد با ماشین رفت و بقیه را باید پیاده می رفتیم.

بر بالای آن از یک طرف مشرف به شهر گورمه بود و از طرف دیگر مشرف به بافت دست نخورده کاپادوکیا. تا غروب آفتاب ماندیم و سپس راهی بازگشت به پایین شدیم.

کاپادوکیا

شب یک نوع غذای سنتی به نام تستی کباب سفارش دادم که در یک ظرف سفالی دیزی مانند بر روی ذغال پخته میشود و بیشتر به خورشت شباهت دارد تا کباب.

روز هفتم: قونیه، شهر شعر و عرفان

دل کندن از کاپادوکیا بسیار سخت است اما شوق رسیدن به قونیه این سختی را کم می کند. تا قونیه حدود ۲۴۰ کیلومتر راه بود که حدود ۳ ساعت طول کشید.پیش از ظهر به قونیه رسیدیم و یکراست به سمت هتل رفتیم که در مرکز شهر قرار داشت.

هتل را نزدیکی مقبره مولانا گرفته بودم به طوری که از پنجره اتاق می توانستیم گنبد آنرا تماشا کنیم.

قونیه-سفرنامه-ترکیه

برای نهار به یک رستوران سنتی نزدیک هتل رفتیم و پیده سفارش دادیم. میشود گفت پیده یکجور پیتزای سنتی ترک هاست. گوشت چرخ کرده، پنیر و در برخی استان ها کمی سبزیجات را روی نان مخصوص پیده که شبیه نان بربری است میریزند و در تنور می گذارند.

سپس برای بازدید مقبره مولانا وارد محوطه آن شدیم. متاسفانه قسمتی که قبر خود مولانا قرار داشت در دست بازسازی بود اما قبر سایر نزدیکان و شاگردان نزدیکش مانند حسام الدین چلبی را بازدید کردیم.

عمده بازدیدکنندگان از مقبره مولانا خود مردم ترکیه بودند و برایم جالب بود که به این شاعر پاسی زبان تا این اندازه علاقه دارند.

سپس در حیاط پشتی از موزه مولانا بازدید کردیم که برخی از لوازم زندگی اش در آنجا نگهداری می شد.

موزه-مولانا-سفرنامه-ترکیه

به نظرم تمام وسایلی که گذاشته بودند جعلی بود زیرا نمی توانستم باور کنم که کلاه و دستار و قبای مولانا و شمس بعد از ۸۰۰ سال همچنان سالم مانده باشد و دستخوش پوسیدگی نشده باشد.

هرچه که بود از اینهمه درک و شعور دولت های ترکیه در درک اهمیت گردشگری و حفظ آثارشان بسیار لذت بردم.

بازدید از مقبره و موزه مولانا تا ساعت ۱۷ بود و تا تاریک شدن هوا در همان اطراف مقبره و قبرستان روبروی آن به گشتزنی پرداختیم و پس از صرف شام به هتل بازگشتیم.

مقبره-مولانا-سفرنامه-ترکیه

روز هشتم: پیش به سوی آنتالیا

صبح پس از صبحانه راهی گشت در بازار سنتی شهر شدیم که در ضلع غربی مقبره قرار داشت. در این بازار بیشتر لباس، پارچه، طلا و سوغاتی های قونیه را می فروختند. همچنین از مسجد زیبایی به نام عزیزیه که با سنگ ساخته شده بود هم دیدن کردیم و سپس راهی شهر آنتالیا شدیم.

تا آنتالیا حدود ۳۰۰ کیلومتر فاصله داشتیم اما از آنجا که بخش زیادی از راه از مناطق کوهستانی می گذشت و پیچ و خم زیادی داشت حدود ۵ ساعت طول کشید. قسمتی از مسیر از کنار دریای مدیترانه میگذشت و رنگ آبی آن حسابی من را وسوسه کرده بود که در آن شنا کنم.

بعدازظهر به آنتالیا رسیدیم و یکراست به سمت سوئیتی که رزرو کرده بودم رفتیم. از سوئیت ما تا دریا فاصله کمی بود و پس از مستقر شدن سریعاً مایو پوشیدیم و راهی دریا شدیم.

برای اولین بار بود که مدیترانه را میدیدم و آب فیروزه ای آن برایم بسیار چشم نواز بود اما ساحلی که ما رفتیم سنگریزه ای بود و جذابیت ساحل های ماسه ای را نداشت.

تا غروب در ساحل ماندیم و سپس به هتل بازگشتیم.

روز نهم: ترمسوس، مخروبه ای از دل تاریخ

صبح زود به سمت شمال غربی آنتالیا راه افتادیم تا از پارک ملی ترمسوس دیدن کنیم. این پارک ملی یکی از شهرهای باستانی ترکیه را در ارتفاعات جنگلی خود جای داده است.

در مورد پیشینه تاسیس این شهر اطلاعات دقیقی در دسترس نیست اما در تاریخ ثبت شده که زمانی که اسکندر به این منطقه حمله می کند موفق به تسخیر این شهر نمی شود زیرا این شهر بر بلندای منطقه ای کوهستانی بوده و محافظان شهر می توانند به خوبی از معبر ورودی کوه محافظت کنند.

حدود نیم ساعت بعد به وردی پارک ملی رسیدیم و پس از پرداخت مبلغ ورودیه، پیاده روی در مسیر زیبای کوهستانی و جنگلی را آغاز کردیم. کمی بعد آثار این شهر باستانی پدیدار شد.

ترمسوس-سفرنامه-زمینی-ترکیه

از ویرانه های سنگی شهر چنین بر می آمد که روزگاری شهر بسیار با شکوهی بوده است. دروازه های سنگی بسیار زیبا و به دقت کنده کاری شده ای را رد کردیم و در نهایت به یک آمفی تئاتر بزرگ رسیدیم.

برایم جای سوال بود که مگر این شهر بر بالای این کوه با بیش از ۱۰۰۰ متر ارتفاع چقدر جمعیت داشته که آمفی تئاتری به این بزرگی برای آن ساخته بوده اند.

ترمسوس-آنتالیا-ترکیه-زمینی

همچنان مسیر پیاده روی را به سمت بالا ادامه دادیم و از کنار تعداد زیادی مکعب مستطیل سنگی تو خالی با ابعاد دو در یک متر و ارتفاع ۱٫۵ متر که به عنوان قبر ساخته بودند نیز گذشتیم تا به یک اتاقک دو طبقه رسیدیم.

بر بالای در این اتاقک نوشته بود گارد حفاظت پارک ملی ترمسوس. دوست داشتم با محیط بانان ترکیه هم گپ مختصری بزنم و بنابراین در زدیم و مرد میانسال خوشرویی در را برایمان باز کرد و ما را به داخل دعوت کرد.

حتی کلمه ای انگلیسی نمی دانست. به چای دعوتمان کرد که مانند چای محیط بانان خودمان به عطر بینظیر گیاهان کوهی هم آغشته بود.

یک دفترچه نشانم داد و حالی ام کرد که هرکسی به اینجا می آید برایش چیزی می نویسد. من نیز اندکی به زبان فارسی و انگلیسی در دفترش نوشتم و راهی برگشت شدیم.

تا از ترمسوس برگردیم ساعت حدود ۴ بعد از ظهر شده بود و به سمت مرکز شهر رفتیم که غذا بخوریم. در یک رستوران سنتی رفتیم و ساچ تاوا سفارش دادیم. ساج تاوا یکی از غذاهای سنتی ترکیه است که در یک تابه فلزی  سرو‌ می‌شود و ترکیبات آن گوشت تکه‌ای، گوجه، پیاز و فلفل دلمه است. من این غذا را بسیار دوست داشتم و مثل همه غذاهای ترکی بسیار چرب بود.

عصر گشتی در شهر زدیم و از فروشگاه دکتلون که قیمت های بسیار مناسبی داشت کمی لوازم طبیعت گردی خریدیم و سپس به سمت سوئیتمان برگشتیم.

روز دهم: پاموکاله، جایی که دل کندن از آن سخت بود

صبح زود راهی شهری به اسم دنیزلی واقع در ۲۳۰ کیلومتری شمال غربی آنتالیا شدیم. سه ساعت بعد به دنیزلی رسیدیم و سپس وارد مسیری شدیم که به سمت چشمه های پاموکاله میرفت و یک ربع بعد به آنجا رسیدیم.

پاموکاله در زبان ترکی به معنی قصر پنبه ای است. این منطقه بخاطر چشمه آب گرم آن که دارای کربنات کلسیم است و حوضچه های رسوبی زیبایی را تشکیل داده بسیار معروف است.

پاموکاله حدود ۲۷۰۰ متر طول، ۶۰۰ متر عرض و ۱۶۰ متر ارتفاع دارد و علت پیدایش آن رسوبات چشمه های آب گرم آن است که در طی هزاران سال آرام آرام بر روی هم انباشته شده اند و این اثر میراث جهانی را بوجود آورده اند.

پاموکاله-سفرنامه-ترکیه

بر بلندای این تپه شهری باستانی به نام هیراپولیس قرار گرفته که در سال ۱۹۰ پیش از میلاد توسط روم باستان برای کسانی که برای استفاده از آبگرم و درمان به آنجا می آمدند بنا شده بود.

ورودیه مجموعه پاموکاله ۵۰ لیر بود و اگر میخواستید در استخر باستانی آن که کلئوپاترا نام دارد شنا کنید مبلغ ۵۰ لیر دیگر هم میبایست پرداخت کرد.

این استخر یکی از رویایی ترین استخرهایی بود که در زندگی ام دیده ام. وسعت بسیار زیادی داشت و تمام اطراف آن با گیاهان سرسبز گلدار پوشیده شده بود.

چشمه-های-پاموکاله-ترکیه

استخر آب گرم از چندین ورودی مختلف به آن استخر وارد می شد. در کف محوطه اصلی استخر ستون های مرمرین که روزگاری دیوارها و سایه بان های استخر را تشکیل میداد به چشم می خورد.

دمای آب استخر آنچنان مطبوع بود که ۵ ساعت تمام در داخل آن بودم و دلم نمی خواست از آن خارج شوم و بعداً از یکی از راهنماهای محلی شنیدم که دمای آن ۳۶ درجه است و امنیت و آرامش دوره جنینی را برای انسان به یاد می آورد. برای همین کسی دوست ندارد از استخر بیرون بیاید. البته به صحت این حرف اطمینان ندارم.

چشمه-آبگرم-پاموکاله-ترکیه

به هر صورت از این استخر رویایی دل کندم و راهی بازدید از شهر باستانی هیراپولیس شدیم.

این شهر درست در کنار استخر قرار دارد و از تخته سنگ های تراشیده شده آن به خوبی نمایان است که در دو هزار سال پیش از رونق بیسار چشمگیری برخوردار بوده است.

برای من جذاب ترین بخش شهر سالن آمفی تئاتر آن بود که به خوبی حفظ شده بود و ستون های مرمرین آن کنده کاری های بسیار طریفی داشت.

واقعاً حیران مانده بودم که چگونه در ۲۰۰۰ سال پیش با ساده ترین ابزارها بناهایی به این عظمت و شکوه ساخته بودند.

هیراپولیس-سفرنامه-ترکیه

از آنجا که نرخ هتل ها و هاستل های اطراف پاموکاله بالا بود، به سمت دنیزلی حرکت کردیم و شب را در یک هتل ۳ ستاره بسیار ارزان قیمت اما تمیز خوابیدیم تا صبح روز بعد به سمت استانبول حرکت کنیم.

خیلی دوست داشتم که به سمت ساحل غربی ترکیه و دریای اژه میرفتیم و از شهرهای فتیه، مارماریس و ازمیر بازدید می کردم اما زمان بسیار کمی داشتیم. طبق برنامه سفری که چیده بودم بعد از ترکیه باید به سمت گرجستان و سپس ارمنستان می رفتیم  و باید کل این سفر را در سه هفته به پایان می رساندم.

روز یازدهم: پیش به سوی استانبول

هتل ما صبحانه نداشت و از اینرو گشتی در شهر زدیم و کمی بورک و نان سمیت خریدیم. بورک خمیر رول شده ای است که آن را سرخ میکنند و انواع مختلف پنیری، اسفناج و گوشت دارد.

نان سیمیت هم نان ترد و گردی شبیه دونات است که روی آن پر از کنجد است.

تا استانبول ۵۷۰ کیلومتر راه بود که حدود ۷ ساعت طول کشید. خوشبختانه در استانبول هزینه اقامت نداشتیم زیرا یکی از دوستانم در آنجا خانه داشت و قرار شد در طول مدت حضور ما در استانبول در منزلش اقامت کنیم.

بعد از ظهر به استراحت و نشستن پای تعریف های دوستم از تجربه زندگی اش در استانبول گذشت.

شهر استانبول با نام عربی قسطنطنیه که برگرفته از نام رومی آن کنستانتینوپول یعنی شهر کنستانتین (یکی از پادشاهان روم باستان) است، تنها شهر دنیاست که در دو قاره قرار گرفته است. تنگه بسفر که در وسط این شهر قرار گرفته، دو قاره اروپا و آسیا را از هم جدا می کند.

کاوش های باستان شناسی در فکرتپه واقع در بخش آسیایی استانبول نشان می دهد که اولین آثار سکونت انسانها در این شهر به هزاره ۶ پیش از میلاد باز می گردد اما تبدیل این سکونتگاه انسانی به یک شهر در حدود سال ۶۶۰ پیش از میلاد توسط یونانیان صورت گرفته است. یونانیان اسم این شهر را بیزانتیوم یا بیزانس می گذارند.

در زمان جنگ های داریوش کبیر با یونانیان، بیزانس به دست ایرانیان می افتد و تا سال ۱۹۶ میلادی همچنان در تصرف ایران بوده تا اینکه رومیان بر این شهر مسلط می شوند.

در حال حاضر این شهر از نظر توریستی سومین شهر دنیا پس از پاریس و رم قرار دارد و آثار میراث جهانی متعددی را در خود جای داده است.

روز یازدهم: استانبول، تقاطع شرق و غرب

صبح پس از صبحانه با اتوبوس راهی مرکز شهر شدیم. قیمت بلیت اتوبوس خیلی زیاد بود و حسابی متعجبم کرد.

ابتدا به سمت قسمت غربی استانبول که استانبول اروپایی معروف است راهی شدیم. یک رودخانه بزرگ قسمت اروپایی و آسیایی استانبول را ار هم جدا می کند و از روی پلی که منسوب به آتاتورک است عبور کردیم تا به بخش اروپایی آن وارد شویم.

برایم جالب بود که همه جا تصاویر و نام آتاتورک بسیار به چشم می خورد و مردم ترکیه به این فرد که پدر ترکیه نوین محسوب می شود چقدر ادای احتررام می کنند در حالیکه ما چه ظالمانه رضاشاه را به فراموشی سپرده ایم.

به میدانی به اسم سلطان احمد رسیدیم که یکی از شاهان قدرتمند دوره عثمانی بوده است و مسجد زیبایی را در یک ضلع این میدان بنا کرده است. البته برای من مسجد سرخ رنگ ایاصوفیه با قدمتی حدود ۱۵۰۰ سال بسیار جذاب تر بود.

این مسجد ابتدا با هدف ساخت کلیسا بنا می شود اما با تصرف این منطقه توسط اعراب، به مسجد تغییر کاربری می دهد. جالب است که همچنان بر سقف این مسجد تصاویری از عیسی و مریم به چشم می خورند.

این مسجد بعدها به عنوان الگوی معماری برای ساخت تمام مساجد ترکیه می شود و در واقع ایاصوفیه امضاء تاریخ و فرهنگ ترکیه است.

مسجد-ایاصوفیه

از آنجا که ورودیه این بنا حدود ۲۰ دلار می شد و ما بودجه محدودی برای این سفر داشتیم از ورود به داخل آن صرف نظر کردیم.

مسجد سلطان احمد روبروی ایا صوفیه قرار دارد و با کمی پیاده روی میتوان به آن رسید. این مسجد که به مسجد آبی نیز مشهور است در حدود ۴۰۰ سال پیش توسط سلطان احمد اول بنا شده و برای همین به مسجد سلطان احمد معروف است.

مسجد-سلطان-احمد-ترکیه

این مسجد همچنان توسط مسلمانان ترکیه برای نماز خواندن مورد استفاده قرار می گیرد و در ساعات نماز، بازدید آن برای توریست ها ممنوع است.

یکی دیگر از جاذبه های میدان سلطان احمد، یک اوبلیسک مصری است که در حدود ۱۴۵۰ سال پیش از میلاد ساخته شده و در زمان کنستانتین دوم از طریق رود نیل و سپس دریای مدیترانه به این مکان منتقل می شود. اوبلیسک اولیه حدود ۳۰ متر بلندی داشته اما در زمان حمل و یا نصب دچار شکستگی می شود و در حال حاضر حدود ۱۸٫۵ متر ارتفاع دارد.

پس از غروب آفتاب برای گشتی مختصر راهی مرکز شهر شدیم. یکراست به سمت میدان تقسیم رفتیم که پر از توریست بود و همه جا کافه و رستوران به چشم می خورد.

در مرکز میدان یک نماد وجود داشت که به اشتباه برخی ایرانیان می گویند مجسمه رضاشاه در یکی از اضلاع آن است حال آنکه رونمایی از این نماد ۹ سال قبل از بازدید رضاشاه از ترکیه صورت گرفته است.

میدان-تقسیم-ترکیه

در زمان بازدید من از ترکیه این میدان پر از نیروهای نظامی و نیروهای ضد شورش بود زیرا از اغتشاشات ترکیه زمان زیادی نمی گذشت و اردوغان نسبت به شروع دوباره ناآرامی ها بسیار نگران بود.

یک ضلع این میدان به خیابان بسیار معروفی به نام استقلال می خورد که پاتوق توریست هاست.

دو طرف خیابان فروشگاه های لباس و رستوران و کافه و همچنین برندهای معروف است و تا چشم کار می کند توریست همه جا قدم می زند.

خیابان-استقلال

البته باید مراقب فارسی حرف زدن باشیم چون نصف توریست ها ایرانی بودند.

همچنین نوازندگان خیابانی زیادی در جایجای خیابان بساط کرده بودند و هنرشان را عرضه می کردند که حال و هوای خاصی به این خیابان داده بود.

در هر قدم موسیقی قسمتی از چهار گوشه جهان به گوش آدم می خورد و لذت قدم زدن را دوچندان می کرد.

روی شیشه همه فروشگاه ها نوشته بود Indirim یعنی حراج یا تخفیف اما چندتایی از آنها حراج واقعی داشتند و لباس های بسیار با کیفیت و خوش دوخت را با قیمت های بسیار خوبی می فروختند. به یاد مزارع گسترده پنبه و کارخانجات متعددی افتادم که در طول مسافرت زمینی بین شهرهای ترکیه دیده بودم و به خودم گفتم بی دلیل نیست که ترکیه در صنعت پوشاک بسیار قوی است و صادرات بسیار زیادی در این حوزه دارد.

برای شام را در همان نزدیکی به یک رستوران رفتیم و شیش کباب سفارش دادم. شیش کباب مثل چنجه خودمان، گوشت تکه‌ای کباب شده است.

روز دوازدهم: خداحافظ استانبول، سلام دریای سیاه

صبح زود از خواب بیدار شدیم و پس از صبحانه و جمع کردن وسایل و خداحافظی با میزبانمان راهی شدیم. با اینکه احساس میکردم هنوز هیچ چیزی از استانبول را ندیده ام و دوست دارم خیلی بیشتر در این شهر تاریخی و زیبا بمانم اما هنوز بخش زیادی از سفر باقیمانده بود.

برای این روز یک رانندگی طولانی در پیش داشتم تا به شهر سامسون واقع در ساحل دریای سیاه برسیم. مسافت حدود ۷۰۰ کیلومتری در حدود ۱۱ ساعت طول کشید و عصر بالاخره به شهر ساحلی سامسون رسیدیم و یکراست به هتلی که در طول راه رزرو گرفته بودم رفتیم و از خستگی خیلی زود خوابیدم.

روز سیزدهم: ترابزون و صومعه سوملا

از آنجا که در این روز هم مسافت زیادی را باید رانندگی می کردم صبح خیلی زود راه افتادیم و بجای صبحانه در بین راه در یک کافه محلی باقلوای ترکی با چای خوردیم. باقلوای ترکی نسبت به باقواهای ایرانی خیلی شیرین تر و دارای شهد زیادی است که می تواند دارای محتویات مختلفی باشد. من نوع گردویی آن را سفارش دادم.

حدود ۵ ساعت بعد به ترابزون رسیدیم و از شهر خارج شدیم تا به سمت معبد کوهستانی زیبایی به اسم سوملا برویم که حدود ۴۰ دقیقه از ترابزون فاصله داشت.

برای نهار در بین مسیر در یک رستوران توقف کردیم. گارسون های رستوران افغانی بودند و زبان ما را متوجه شدند و کلی با آنها گپ زدیم. در آخر هم ما را با چای رایگان مهمان کردند.

صومعه سوملا که بیش از ۱۶۰۰ سال قدمت دارد و در سال ۳۸۶ میلادی بنا شده بر روی دیواره صخره ای در ارتفاع ۱۲۰۰ از سطح دریا قرار دارد. این صومعه تا سال ۱۹۲۳ متعلق به یونانیان ارتدوکس بوده و با اخراج یونانیان از این کشور متروکه می شود و در سال ۱۹۳۰ هم یک آتش سوزی بخش زیادی از آن را ویران می کند که بعدها دوباره مرمت می شود.

امروزه این صومعه به صورت یک جاذبه توریستی در آمده است.

معبد-سوملا-ترکیه

برای ورود به صومعه یک پلکان باریک ساخته شده است که پیمایش آن حدود یک ربع زمان می برد و در مقابل در ورودی صومعه یک قنات برای تامین آب ساخته شده‌است.

در کنار در ورودی اتاقک نگهبانی قرار دارد و پله‌ها از آنجا به سمت حیاط مرکزی صومعه پایین می‌روند.

کلیسای اصلی سوملا در واقع یک غار است که عبادتگاه اصلی بوده و سپس عبادتگاه های دیگری در اطراف آن ساخته می شود و توسعه پیدا می کند.

در سال ۲۰۱۵ به دلیل سقوط سنگ از صخره ها این صومعه کمی تخریب می شود و برای مرمت بسته می شود. متاسفانه در زمان بازدید ما (سال ۲۰۱۸) صومعه سوملا همچنان بسته بود و موفق به بازدید داخل آن نشدیم.

سپس راهی بازگشت به سمت ترابزون شدیم.

ترابزون شهر ساحلی بسیار زیبایی است که بافت تاریخی زیبایی هم دارد و بخش هایی از دیوار قدیمی شهر همچنان حفظ شده است.

کمی در کنار ساحل آن به گشتزدن پرداختیم و سپس به هاستلی که رزرو کرده بودم رفتیم.

ترابزون

روز چهاردهم: زادگاه آتاتورک و خداحافظی با ترکیه

صبح پس از صبحانه راهی مسیر پر پیچ و خمی شدیم که به منطقه جنگلی اعیان نشین و مرتفع متنهی می شد که به عمارت آتاتورک می رسید.

مصطفی کمال که بعدها لقب آتاتورک به معنی پدر ترک ها از طرف مجلس ترکیه به او اعطا شد متولد ۱۸۸۱ تا ۱۹۳۸ بود و بنیانگذار جمهوری ترکیه امروزی است.

او که طرفدار سکولاریسم (جدایی دین از سیاست) بود، تغییرات بسیار شگرفی را در این کشور رقم زد و کمک بسیار بزرگی به انسجام کشور از هم پاشیده ترکیه پس از امپراطوری عثمانی کرد و امروزه او برای مردم ترکیه یک اسطوره است.

کاش ما هم قدر اسطوره هایمان را میدانستیم.

اما عمارتی که برای بازدید آن رفتیم در اوایل قرن نوزدهم توسط یکی از بانکداران ترکیه ساخته شده بود. یک سال پس از تشکیل جمهوری ترکیه، شهرداری ترابزون این عمارت را برای آتاتورک آماده و به او اهداء می کند.

کاخ-آتاتورک

آتاتورک در بازدید دوم خود از این شهر به مدت دو شب در این عمارت اقامت می کند و در بازدید سوم خود در سال ۱۹۳۷ که یکسال پیش از مرگش بود اعلام می کند که ثروت معنوی انسان باید در شخصیت معنوی اش باشد و اموال و دارایی انسان را سنگین می کند. سپس او تمام دارایی ها و املاکش را به مردم ترکیه اهدا می کند.

امروزه این کاخ یکی از جاذبه های شهر ترابزون برای گردشگران بشمار می آید.

پس از بازدید کاخ وارد جاده ای شدیم که ما را به سمت مرز گرجستان که سارپی نام داشت می رساند. کل مسیر در کنار دریای سیاه بود و چنان کوه و جنگل و دریا در هم ترکیب شده بودند که چشم ها را مبهوت خود می کرد. حدود ۳ ساعت بعد به مرز رسیدیم و در پشت یک صف طویل ماشین ها متوقف شدیم.

حدود ۳ ساعت طول کشید که بالاخره توانستیم به قسمت بازرسی برسیم و از کشور ترکیه خروج کنیم.

وقتی در گرجستان رانندگی کردم تازه فهمیدم که ترکیه چقدر نسبت به همسایگان دیگر خود توسعه یافته تر است و تلاش های آتاتورک و ادامه دهندگان پس از او بیشتر برایم ملموس شد.

سفر ترکیه از آن سفرهایی شد که بسیار بر عمق دلم نشست و احساس کردم با وجودی که هنوز خیلی قسمتهای ترکیه را ندیده ام اما آنگونه که دوست داشتم در این کشور زیبا و غنی سیاحت کردم و لذت بردم.

هرچند که هنوز لیست بلند بالایی از جاهای دیدنی ترکیه را دارم که منتظر فرصتی هستم تا از آنها بازدید کنم.